دل بستگی به دنیا و اینکه انسان چون حیوان مشغول شکم بارگی باشد، باعث نابودی و دل مردگی می شود. غذاهای رنگارنگ هر سمت و سو باشد، او به آن سمت می لغزد و عاقبت رسوا می شود؛ چیزی که موجب سقوط آدم و حوا شد و آن ها را از بهشت برین به زمین کشید.
شهوت در لغت به معنای میل، رغبت و خواسته است. یکی از مهم ترین رذایل، شکم است که انسان را در چراگاه حیوانیت نگه داشته، در میان خوردنی های رنگارنگ می غلطاند و روح را از اوج گرفتن به سوی ملکوت باز می دارد. همچنین انسان را از حرکت در مسیر فطرت که رسیدن به خداست، باز می دارد.
امام علی (علیه السلام) فرموده است: «فَمَا خُلِقتُ لِیَشغَلَنِی أَکلُ الطَّیِّبَاتِ کَالبَهِیمَةِ المَربُوطَةِ هَمُّهَا عَلَفُهَا؛ آفریده نشدم که خوردن خوراکی های پاکیزه مرا به خود مشغول دارد، همچون حیوان پرواری که تمام همش علف است یا همچون حیوان رها شده ای که شغلش چریدن، خوردن و پر کردن شکم می باشد».(1)
پر کردن شکم اگر چه از حلال باشد، انسان را از تعالی و رشد باز می دارد. امام در وصیتش به محمد حنفیه می فرماید: «مَن لَم یُعطِ نَفسَهُ شَهوَتَهَا أَصَابَ رُشدَهُ؛ کسی که به خواسته ها و شهوات نفسش پاسخ ندهد، به رشد و کمال رسد».(2)
این نکته را هم خوب است فراموش نکنیم که نکته ای که اسلام بر آن تأکید فراوان دارد، توجه صرف داشتن به خوردن و شکم و خوراک است وگرنه حداعتدال در این زمینه هم لازم بوده و هم مورد توجه اسلام قرار دارد .
نکته ی مهم این است که دل بستگی صرف به دنیا و اینکه انسان چون حیوان مشغول شکم بارگی باشد، باعث نابودی و دل مردگی می شود. غذاهای رنگارنگ هر سمت و سو باشد، او به آن سمت می لغزد و عاقبت رسوا می شود؛ چیزی که موجب سقوط آدم و حوا شد و آن ها را از بهشت برین به زمین کشید. امام علی (علیه السلام) می فرماید: «غذای زیاد قلب را می میراند؛ همانگونه که آب زیاد، زراعت را از بین می برد».(3)
شیخ صدوق در کتاب «ثواب الاعمال و عقاب الاعمال» درباره کیفر قابیل فرزند خطارکار حضرت آدم(ع) و دو نفر از بنی اسرائیل و دو تن از امت اسلام با توجه به روایات رسیده این چنین نقل می کند:
- راوى می گوید از امام صادق(ع) شنیدم که فرمودند: در روز قیامت عذاب هفت نفر از همه سختتر است: فرزند آدم(ع) که برادرش را کشت، نمرود که با حضرت ابراهیم(ع) در مورد خداوند بحث و خدا را انکار کرد، دو نفر از بنى اسرائیل که قوم خود را یهودى و مسیحى کردند، فرعون که گفت: من بالاترین خداى شما هستم و دو نفر از این امت که یکى از آنها بدتر از دیگران است و در تابوتى شیشهاى در زیر جهنم در دریاهایى از آتش قرار دارد.
اوضاع مسجد الاقصی تغییر پیدا می کند؟ اخیرا فعالیت هایی که چندی است در زیر و اطراف مسجد جریان دارد شیب تند تری به خود گرفته است.
گذشته در زیر و اطراف این مسجد مقدس
فضای پر تنش؛ صهیونیست ها هرازچندگاهی به دنبال ایجاد چنین فضایی در بیت المقدس و مسجد الاقصی هستند اقداماتی که در جهت یهودی سازی این مکان مقدس و شهر شکل می گیرد. صهیونیست ها هر روز بر خلاف ضعفشان در مقابل جریان مقاومت اقدامات تحریک آمیز و افراطی خود را در جهت دستیابی به اهدافشان انجام می دهند. یکی از موارد، هتک حرمت مسجدالاقصی می باشد که با آن علاوه بر فشار آوردن بر مسلمانان منطقه به دنبال تخریب مسجد الاقصی و بنای هیکل سلیمان هستند. در اولین گام آنها با کار رسانه ای با معرفی قبة الصخره به جای مسجد الاقصی رژیم جعلی اسرائیل سال هاست کارهای جدی تر خود را تحت این پوشش و انحراف افکار عمومی به سمت تخریب مسجد پیش می برند.
چرا صهیونیست می خواهند مسجد الاقصی نباشند یهودیان حضرت سلیمان را نه یک پیامبر که یک پادشاه می دانند. آنها ادعا می کنند که مسجد الاقصی محل معبد سلیمان بوده است و به حضرت سلیمان تهمت کفر و جادوگری می زنند و در راستای جریان ضد دین و شیطان پرست خود با تحریف تورات سعی دارند آخرالزمان دیگری را برای خود رقم بزنند که اشغال قدس نیز در همین راستا می باشد. به همین جهت هر روز محاصره مسجد الاقصی در کرانه باختری تنگ تر، فشارها بر فلسطینیان بیشتر و شهرک سازی ها قوی تر می شوند .صهیونیست ها به ویژه گروه های افراطی تر آنان بیشتر رویای تخریب مسجد و بنای هیکل سلیمان را در ذهن می پروند و برای آن تلاش و برنامه ریزی می کنند، گروهایی چون جنبش بازسازی« هیکل سوم» که معتقد است در محل فعلی مسجد، سالها پیش «معبد سلیمان» بوده که یکبار «بخت النصر» و یکبار رومیها، آن را ویران کردهاند.
زن قُرَشی به دیگر زنان پیامبر(ص) فخر میفروخت که نکاح من به دست خدا بود و نکاح شما به دست اهلتان.
یکی از آیات بحثانگیز قرآن که دستاویز طعن منافقان و نقد مستشرقان اسلامستیز گردیده است، کریمه 37 سوره مبارکه احزاب است که میفرماید: «وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذی أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِ أَمْسِكْ عَلَیْكَ زَوْجَكَ وَ اتَّقِ اللَّهَ وَ تُخْفی فی نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدیهِ وَ تَخْشَى النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ فَلَمَّا قَضى زَیْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناكَها لِكَیْ لا یَكُونَ عَلَى الْمُوْمِنینَ حَرَجٌ فی أَزْواجِ أَدْعِیائِهِمْ إِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً وَ كانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولا»[(به خاطر بیاور) زمانى را كه به آن كس كه خداوند به او نعمت داده بود و تو نیز به او نعمت داده بودى [به فرزند خواندهات «زید»] مىگفتى: «همسرت را نگاهدار و از خدا بپرهیز!» (و پیوسته این امر را تكرار مىكردى)؛ و در دل چیزى را پنهان مىداشتى كه خداوند آن را آشكار مىكند؛ و از مردم مىترسیدى در حالى كه خداوند سزاوارتر است كه از او بترسى! هنگامى كه زید نیازش را از آن زن به سرآورد (و از او جدا شد)، ما او را به همسرى تو درآوردیم تا مشكلى براى مومنان در ازدواج با همسران پسر خواندههایشان- هنگامى كه طلاق گیرند- نباشد؛ و فرمان خدا انجام شدنى است (و سنت غلط تحریم این زنان باید شكسته شود).] این آیه اشاره دارد به موضوع ازدواج پیامبر(ص) با همسر مطلقه پسرخواندهاش، زید بن حارثه. سبب تشریع این آیه، چنانکه از مفاد آن مستفاد است، برانداختن یک باور نادرست و رسم دیرینه جاهلی است که بر مبنای آن، ازدواج با پسرخوانده، حرام انگاشته میشده است. برخی مفسران که چندان عنایتی به سره از ناسره جدا کردن احادیث ندارند در اینجا سخنانی سردادهاند که هم مایه وهن شخصیت پیامبر(ص) است و هم دستمایه گزافهگویی دشمن. چندانکه استناد به این ماجرای ساختگی، از زمانهای دور، همواره جای ثابتی در ادبیات جدلی مسیحیت در تضاد با اسلامیت داشته است.
شاید برای شما هم پیش آمده باشد گاهی دلتان شما را در همان جایی که نشسته اید به یک زیارت عاشقانه برده باشد ، بارها به ما گفته اند دل ها را راهی کنید ... راهی کربلا... راهی مشهد ... راهی مدینه... . این دل سرعتش زیاد است، می رود و ما را هم با خود می برد.
گاهی دل ها بهانه گیر می شوند، مثل کودکی سرکش هر چه دستش بدهی، پس می زند. گاهی دل ها حال خوشی ندارند هر بهانه ای هم برایش جور کنی باز ناخوش است، زبان ندارد که دردش را بگوید، با زبان بی زبانی می گوید گرفته است، می گوید حالش خوب نیست و این دنیای پر زرق و برق و محبوب ما، برایش هیچ جذابیتی ندارد. تو هم سکوت می کنی تا بهتر درکش کنی، وقتی این دل در کنج سینه، پشت به دنیای ما می نشیند، حاضریم هر کاری کنیم تا روی خوشش را ببینیم، زندگی ای که دلش گرفته باشد زندگی نیست. گاهی برش می داریم و می بریمش بیرون، پارک، سینما، بازار، تا شاید حالش بهتر شود، اما نمی شود که نمی شود....
مگر دروغ گناه نیست؟ پس چگونه است که تقیه، که نوعی دروغ است، یکی از مسلّمات مذهب تشیع شمرده میشود؟
گاهی گفته میشود تقیه، مصداق دروغ و شاخهای از نفاق و دورویی است و دروغ و نفاق هر دو در آئین اسلام حرام و مذموم است، با این حال، چگونه است که علمای شیعه تقیه را مجاز میانگارند؟ در پاسخ بدین سوال، نخست باید ببینیم "تقیّه" در منابع مکتوب دینی به چه معناست؟ آنگاه به ترسیم تفاوتها و مرزهای مفاهیم سهگانه "تقیه"، "دروغ" و "نفاق" خواهیم پرداخت.
مفهوم واژگانی "تقیّه"
واژه "تقیه" با کلمات "تقوا" و "وقایه" همریشه اند و هر سه از ماده "وقی یقی" مشتق شدهاند که به معنای خویشتنداری و خودنگهداری است. عرب به سپر میگوید: وقایه. ترجمانی چون پرهیزکاری، برحذرداشتن، خداترسی و...همه از لوازم و فروعات مفهوم تقوا و تقیّه هستند نه اصل مفهوم.
مفهوم اصطلاحی "تقیّه"
"تقیه" اما در اصطلاح عبارت است از اینکه انسان برای حفظ جان، مال و یا آبروی خود از گزند مخالف مجبور شود سخنی بگوید و یا عملی مرتکب شود که در باطن بدان اعتقاد ندارد.
"تقیّه" در قرآن
تقیّ هجدای از حکم عقل، اصلی است که در آیات متعددی از قرآن مورد تایید قرار گرفته است. ما در
«دین» از بزرگ ترین نعمات الهی است و به فرموده ی امام سجاد (علیه السلام) راه احسان خداست که انسان را به سوی رستگاری و احسان در راه الهی می کشاند و عاقبت سعادتمندی را برای صاحبش فراهم می نماید. از جمله درخواست ها و تلاش های ما باید در جهت حفظ دین باشد که برای این امر در خود دین و شریعت الهی دستورالعمل هایی وجود دارد!
دوری از الحاد در دین
الحاد در دین یعنی آنچه را خداوند متعال در این دنیا ایجاد نموده به غیر خدا نسبت دهیم. مثلاً شفای مریض را به طبیب یا دارو نسبت دهیم در حالی که آفرینش دارد و ایجاد خواص آن و رابطه ی آن با بهبود یافتن بیمار فقط از آن خداست و هیچ کس در این رابطه ها شریک او نیست. پس انسان باید بداند که از جمله راه های حفظ دین حفظ اعتقاد به توحید و ارکان آن در درون خویش است که نبایستی با الحاد و شرک آلوده گردد!
دعا و طلب از خدا!
امام سجاد (علیه السلام) در فرازی از دعای استقبال از ماه مبارک رمضان به پروردگار متعال عرضه می دارند: اللهم صلی علی محمد واله و جنّبنا الالحاد فی توحیدک؛ خدایا بر محمد و آل محمد (صلی الله علیه واله وسلم) درود فرست و ما را از اعراض و سستی در توحید خود باز دار؛ بنابراین برای حفظ نعمت دین بایستی از خود خداوند متعال درخواست نمود که ما را از آسیب های دینی مصون دارد که مهم ترین آن ها همانا الحاد در دین است!
از امیرالمومنین (علیه السلام) نقل است که فرمودند، هر کس خود را در شکش فرو گذارد و در آن توقف نماید هر آنچه داشته است از دست می دهد
در قرآن آمده که حضرت موسی(ع) وقتی از میقات بازگشت و جریان گوسالهپرستی بنیاسرائیل را از نزدیک مشاهده کرد، آنقدر عصبانی شد که لوحنوشتههای احکام خدا را به زمین افکند! آیا این مساله، بیاحترامی به آیات الهی نیست؟
ماجرای مواجهه حضرت موسی(ع) با بنیاسرائیل پس از بازگشت از میقات از جمله آیات سوالبرانگیز قرآن کریم است. خداوند در کریمه 150 سوره مبارکه اعراف، این صحنه را اینگونه تصویر میکند: وَ لَمَّا رَجَعَ مُوسى إِلى قَوْمِهِ غَضْبانَ أَسِفاً قالَ بِئْسَما خَلَفْتُمُونِی مِنْ بَعْدِی أَ عَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّكُمْ وَ أَلْقَى الْأَلْواحَ وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخِیهِ یَجُرُّهُ إِلَیْهِ قالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَ كادُوا یَقْتُلُونَنِی فَلا تُشْمِتْ بِیَ الْأَعْداءَ وَ لا تَجْعَلْنِی مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ (اعراف/150) [و چون موسى، خشمناك و اندوهگین به سوى قوم خود بازگشت، گفت: «پس از من چه بد جانشینى براى من بودید! آیا بر فرمان پروردگارتان پیشى گرفتید؟ و الواح را افكند و [موى] سر برادرش را گرفت و او را به طرف خود كشید. [هارون] گفت: «اى فرزند مادرم، این قوم، مرا ناتوان یافتند و چیزى نمانده بود كه مرا بكشند؛ پس مرا دشمنشاد مكن و مرا در شمار گروه ستمكاران قرار مده.» ]
مدیر کل عتبات عالیات سازمان حج و زیارت، از آغاز ثبت نام زائران برای اعزام به کربلا در اربعین از روز یکشنبه ۱۵ شهریور خبر داد و گفت: گذرنامه زائران باید تا پایان سال ۹۴ اعتبار داشته باشد.
به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان ، محسن نظافتی افزود:براساس برنامه ریزی های انجام شده برای اعزام زائران عتبات عالیات که از ماه های قبل در کمیته های ویژه ستاد اربعین انجام شده در سال جاری زائران باید برای اعزام در سامانه سماح به نشانی www.samah.haj.ir ثبت نام کنند.
وی با اشاره به اینکه هیچ اعزامی خارج از این سایت صورت نمی گیرد ، گفت: پس از ثبت نام در این سامانه دسته بندی و گروه بندی های زائران انجام می شود و بعد ازآن تمامی اطلاعات لازم در خصوص اعزام زائران در اختیار متقاضیان قرار می گیرد.
مدیر کل عتبات عالیات سازمان حج و زیارت تاکید کرد: در ایام اربعین تمامی زائرانی که قصد زیارت دارند باید گذرنامه همراه داشته باشند که البته گذرنامه آنها باید تا پایان سال ۹۴ اعتبار داشته باشد که برای تمامی آنها نیز روادید صادر می شود.
به گفته وی، این موضوع به دلیل جلوگیری از بی نظمی و ارائه خدمات اسکان، تغذیه، حمل و نقل و... بهتر به زائران و با هماهنگی با دولت عراق انجام خواهد شد.
نظافتی در مورد هزینه های سفر عتبات در اربعین نیز گفت: قیمت سفر بزودی مشخص و به زائران اعلام می شود.
چرا حضرت زکریا(ع) از خدا آیت و نشانه درخواست کرد؟ آیا او نسبت به پیام آورنده وحی تردید داشت؟
یکی از آیات سوالبرانگیز قرآن که دیدگاههای متعددی را در میان مفسران برانگیخته است، کریمه چهل و یکم سوره مبارکه آل عمران است که از قول حضرت زکریای نبی به خداوند میفرماید: «... رَبِّ اجْعَلْ لِی آیَةً قالَ آیَتُک أَلَّا تُکلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَةَ أَیَّامٍ إِلَّا رَمْزاً...» [گفت: پروردگارا، برای من نشانهای قرار ده. گفت: نشانه تو این است که سه روز با مردم جز به اشاره سخن نمیتوانی گفت] داستان از این قرار است که وقتی حنّه همسر عمران برای ادای نذر خود، دخترش، مریم (س)، را به معبد سپرد، میان بزرگان بنیاسرائیل بر سر کفالت او اختلاف افتاد. ناگزیر به قرعهکشی روی آوردند و قرعه به نام زکریای نبی افتاد که از قضا شوهر خاله مریم (س) نیز بود. روزها و شبها از پی هم میگذشتند و مریم بر اثر کمال تقرب به درگاه خداوند، به مقامات و کراماتی نائل گردید چندانکه وقتی حضرت زکریا (ع) برای سرکشی به او وارد معبد شد در کمال شگفتی، غذاهای مخصوصی را کنار محرابش مشاهده کرد. روزی از او پرسید: «یا مَرْیمُ أَنَّی لَک هذا.. (37/آل عمران) [ای مریم! این غذاها (و میوههای غیر فصل) را از کجا آوردی؟]. مریم (س ) در جواب گفت: «هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یرْزُقُ مَنْ یشاءُ بِغَیرِ حِسابٍ» (آل عمران/37)]این از طرف خدا است، و او است که هر کس را بخواهد، بیحساب روزی میدهد.]
چرا در قرآن، بیهمسری حضرت یحیی(علیهالسلام) مورد ستایش است؟ اگر ازدواج فضیلت است پس چرا حضرت یحیی(علیهالسلام) مجرد زیسته است؟
نویسنده: شکوری_شبکه تخصصی قرآن
یکی از پیامبران بنیاسرائیل که بنا بر گزارش قرآن در کودکی به مقام نبوت نائل آمد حضرت یحیی فرزند حضرت زکریای نبی(علیهماالسلام) است. خداوند در کریمه 39 سوره آل عمران، حضرتش را به چهار وصف ممتاز ستوده است: « ...أَنَّ اللَّـهَ یُبَشِّرُكَ بِیَحْیَىٰ مُصَدِّقًا بِكَلِمَةٍ مِّنَ اللَّـهِ وَسَیِّدًا وَحَصُورًا وَنَبِیًّا مِّنَ الصَّالِحِینَ »
ترجمه: [ فرشتگان ندا سر دادند: ای زکریا! خداوند تو را به «یحیی» بشارت میدهد؛ (کسی) که کلمه خدا (= مسیح) را تصدیق میکند؛ و رهبر خواهد بود؛ و از هوسهای سرکش برکنار، و پیامبری از صالحان است.]
بی شک همه ما این ضرب المثل قدیمی را شنیده ایم که می گوید: "از محبت خارها گل می شود". مهرورزی و دوست داشتن موهبتی است که خداوند متعال در وجود تمامی انسان ها نهاده است. اما گاه به دلیل بی توجهی فراموشش می کنیم. گاه از محبت کردن خجالت می کشیم و در بسیاری موارد اثرات معجزه آسای مهر ورزیدن را از یاد می بریم.
بررسی های دینی و علمی به خوبی این مسئله را نشان می دهد که یکی از بهترین راه های تربیت فرزندان محبت کردن بدان هاست. والدین با نشان دادن علاقه خویش به فرزندان، می توانند آنان را در مسیر صحیح زندگی قرار دهند و خوب بودن را بدان ها آموزش دهند. استفاده از تنبیه، داد زدن، قهر کردن های پی در پی، توبیخ های مدام و ... در بسیاری موارد نه تنها کارساز نبوده بلکه کودک را به موجودی لجباز و خودسر تبدیل می کند. در حالی که استفاده از ابزار محبت می تواند تأثیرگذارتر باشد. از این رو در روایات اسلامی و سیره پیشوایان دینی تأکیدات فراوانی بر محبت کردن به کودکان وجود دارد. گو اینکه عشق ورزیدن و گرامی داشتن فرزند، از جمله وظایف والدین شمرده شده است.
انبیاء از مطلق اذیت و آزار شیطان در امان نیستند. علامه طباطبایی در المیزان شواهدی قرآنی آورده است تا این دیدگاه را بر کرسی قبول بنشاند.
گاهی سوال میشود که قلمرو و دامنه نفوذ شیطان تا کجاست؟ آیا فعالیت گمراهکننده او فقط در حد وسوسه، تزیین، تسویل و القاء افکار باطل است؟ یا اینکه فراتر از این امور، در حوزه جسم و جسمانیات افراد بشر هم تصرف میکند؟ پاسخ اجمالی بدین سوال این است که شیطان میتواند در انسانهای عادی در محدوده نفس و بدن آنها هر دو تصرف نماید اما در انسانهای عالی مانند پیامبران و پیشوایان پاک-درود خدا بر ایشان- تنها میتواند در حوزه جسم شریفشان (و نه نفس پاکشان) اثر بگذارد.
پاسخ مشروح
شیطان پس از آنکه در جریان خلقت آدم(ع) از درگاه الهی رانده شد، سوگند یاد کرد که دست از تلاش برندارد مگر اینکه همه فرزندان آدم را گمراه سازد جز آنها که در وادی امن اخلاص یعنی مخلَصین(به فتخ لام) ماوی گزیده اند: قالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلَّا عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ(حجر/82و83) ابلیس گفت: به عزّت تو سوگند كه همه (ى مردم) را گمراه خواهم كرد. مگر بندگان تو آنان كه خالص شدهاند.
در مقالۀ قبل بیان شد که خانواده اصلی ترین رکن برای شکل گیری و تربیت فرزندانی مهدوی است. و «مهدی باوری» عنصری است که انسان را رهنمون می کند به فرزندآوری و تولید نسلی مهدوی که بتواند امام غائب خود را در تشکیل جامعه ای مهدوی، یاری گرداند. بر این اساس اگر پایۀ اصلی تربیت و رشد صحیح فرد برای اجتماع را در خانواده جستجو کنیم، زن به عنوان مربی خانواده و عامل اصلی انتقال ارزشها، جایگاه ویژه ای خواهد یافت. لذا نقش انسان سازی زن در طول هستی از اصیل ترین نقشهای وی بوده است.
تربیت جامعه مهدوی از دامان مادران منتظر
بانوی بزرگ اسلام حضرت فاطمه سلام الله علیها می فرمایند: «آن گاه که زن در منزل به امور خانه و تربیت فرزند می پردازد به خدا نزدیکتر است.»[1] همچنین مفسر بزرگ جهان اسلام حضرت آیت الله جوادی آملی در اهمیت این موضوع چنین می فرمایند: «هر گاه زن اصالت را به نقشهای دیگری غیر از مادری و همسری دهد، از صراط مستقیم خارج است.» با این بیان روشن می شود که حرکت در صراط مستقیم و تقرب زن به سوی پروردگار، جز از طریق اصالت دادن به ایفای نقش کلیدی و موثر مادری و تربیت فرزندان مقدور نمی باشد. به همین جهت امام خمینی (ره) شغل اصلی زن و مهمترین کار وی را مادری و همسری دانسته است.[2] همچنین ایشان می فرمایند: «این مادر که بچه در دامن او بزرگ می شود، بزرگترین مسئولیت را دارد و شریفترین شغل در عالم، بزرگ کردن یک بچه است و تحویل دادن یک انسان است به جامعه.»[3] گویی معمار کبیر انقلاب به این نکتۀ مهم اشاره دارند که جامعۀ مهدوی نیازمند این است که فرزندانی مهدوی در دامان پرعفت مادران، بزرگ شوند و تحت تعلیم این عنصرِ مهمِ خانواده قرار بگیرند.
بدانید که مدار و معیار امر و طریقه ما بر سه چیز است؛ شب زنده داری، لقمه حلال و توجه به نماز، به ویژه نماز اول وقت و حضور قلب در آن.
شیخ حسنعلی اصفهانی، سیر انفسی و تهذیب روح و روان را از همان کودکی و به همت پدر خویش آغاز کرد، پدرش، ملا علی اکبر، حسنعلی را از همان کودکی در هر سحرگاه بیدار و او را به نماز، دعا، راز و نیاز و یاد خدا آشنا می کرد. او بیشتر شب ها تا صبح بیدار میماند و از پانزده سالگی تا پایان عمر پر برکتش، هر ساله ماه رجب و شعبان و رمضان و ایام البیض هر ماه را روزه دار بود. یکی از اشخاصی که در تکوین شخصیت عرفانی شیخ حسنعلی تاثیر داشته، مرحوم حاجی سید مرتضی کشمیری بوده است.
ایشان در مورد آیة الله نخودکی می فرمایند: مرحوم شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی تا چهار سال در مشهد مقدس، هر شب تا صبح، قرآن را ختم می کرد و به امام رضا علیهالسلام هدیه می کرد، تا به آن مقامات رسید.
راه و روش عرفانی آیة الله نخودکی
شیخ حسنعلی درباره راه و روش عرفانی خود در جواب نامه یکی از سادات دزفول می نویسد: در طریقه حقیر، خصوصاً نماز خیلی مورد توجه است که هر چه زحمت و توجه است، به نماز معطوف دارید. بدانید که مدار و معیار امر و طریقه ما بر سه چیز است؛ شب زنده داری،لقمه حلال و توجه به نماز، به ویژه نماز اول وقتو حضور قلب در آن.»
مامون از احضار امام رضا علیه السلام به مَرو، اهدافی را دنبال می کرد، اما امام رضا علیه السلام، با سیاست و کیاست، آن سفر را تبدیل به سفری پر از خیر و برکت برای شیعیان نمود. ایشان در ابتدای سفر عدم میل باطنی خود را به این سفر اعلام کرد. (١) در نقطه نقطه این سفر، با سخنرانی های خود حقانیت خود و مذهب شیعه را به اثبات رساند. در مناظرات علمی نیز برتری علمی خود را بر سایر دانشمندان اسلامی و غیر اسلامی به اثبات رساند. لذا مامون که با این برنامه مزورانه سعی در نابودی شیعه و کنترل امام شیعیان از طرفی و موجه ساختن چهره حکومت خود از طرف دیگر داشت، سرانجام ناکام از اهداف خود، مانند حکام گذشته راهی جز حذف امام برای خود نمی بیند و با این کار تمام آبروی خود را از دست می دهد.
آغازی که نافرجام ماند
مامون پس از استقرار حکومت خود و فراغت از جنگ با برادرش امین، حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام را به سفری اجباری فراخواند. هدف او از این سفر، بازسازی وجهه خود در بین مردم و علویان –یعنی سرسخت ترین دشمنان حکومت اموی و عباسی- بود. (٢) از همین رو افرادی را برای همراهی امام از مدینه تا مرو فرستاد. هر چند در ظاهر، مامون امام رضا علیه السلام را دعوت به مرو کرده بود، ولی در واقع این کار تبعید امام از بین یاران به محلی بود که کاملا تحت کنترل مامون باشد. ولی امام علی بن موسی علیه السلام که از اهداف شیطنت آمیز مامون مطلع است، نقشه او را با شکست روبرو ساخت. آن حضرت با اعلام نارضایتی خود از این سفر و دستور دادن اقوام و خویشان خود به گریه، همه را متوجه اجباری بودن این سفر گرداند. (3) همین مسئله باعث شد تا مامون نتواند وجهه خود را بین نزدیکان امام و مردم مدینه اصلاح نماید. بلکه لکه ننگین دیگری بر تاریخ حکومت غاصبین افزوده شده و کینه او در دل یاران امام تشدید گردید.
زیبایی هدیه ای است که خدای بزرگ، آن را در همه هستی جای گرفته، از طبیعت و دریا گرفته تا کویر و آسمانش، انسان به دنبال زیبایی است، چرا که می داند با آن به آرامش می رسد، اصلا زیبایی را که می بیند، انگار روحش به پرواز در می آید، شاید علت سفر ها و گردش های این موجود دوپا بر روی زمین همین باشد، به دنبال زیبایی بیشتری است...
خانه اش را می آراید، با بهترین وسایل می چیند که زیباتر شود، به آرایشگاه می رود، عمل های جراحی زیبایی انجام می دهد، که ظاهرش در نظر دیگران قابل تحسین شود، در پاساژ ها و مراکز خرید، به دنبال زیباترین لباس هایی است که بدن او را به بهترین فرم ممکن نشان دهد، خلاصه هر جا که زیبایی باشد، انسان به دنبال کشف و بهره از آن است.
اما خیلی ها که خودشان را بیشتر از این جسم فانی می دانند، به دنبال زیباتر کردن روحشان اند، به مراکز خیریه و اطرافیانشان کمک می کنند، به مکان های مقدس قدم می گذارند، سعی می کنند کتاب بخوانند، رفتارشان انسانی باشد، آنهم به معنای واقعی، شاید در هنگام رانندگی برای کسی بوق هم نزنند، جملات پر معنا و عمیق در شبکه های اجتماعی می گذارند و همیشه یک آرامش خاص در رفتارشان مشهود است.
اصلاً عادت کرده ایم که در مشکلات و گرفتاری ها ، در تاریکی هایی که در آن وارد شده ایم ، در چاه هایی که خودمان با دستان خود کنده ایم خودمان را ندید بگیریم و انگشت اشاره را به نشانه مقصر دانستن به طرف این و آن دراز کنیم ...
یک سکانس تکراری در زندگی همه ...
در اصل خیلی از گرفتاری ها ، گمراهی ها تاریکی ها و بدبختی هایی که با هزار زرورق کادو پیچ شده اند کسی نیست جز رفیق بد...
رفیق بد کسی است غیراز ما، که بیرون از ما ایستاده و برایمان نقشه های پلید می کشد، کسی که ما نمی خواهیم به نقشه هایش گوش کنیم، ولی او با هزار ترفند ما را همراه خود می کند.
رفیق بد همیشه مقصر است، مقصری که دور از ماست و می شود همه تقصیرها را به گردنش انداخت.
این پدر و مادرها فرزند خود را می کشند و بخاطر چنین رفتاری خود را سرزنش نمی کنند.
حیات و ممات در یدقدرت الهی است و اوست که جان می بخشد و آن را باز می ستاند. در بدو به وجود آمدن یک انسان این تجلی حضور الهی است که به زن و مرد قابلیت تولید جنین کوچک را میدهد و همین جنین کوچک در شریعت اسلام قبل از ورود روح دارای حقوقی است که عظیم ترین آن حق حیات است و هیچ کس اجازه ندارد این حق را سلب نماید.
مسئله خلقت انسان به قدری برای خداوند دارای ارزش است که مراحل تکوین جنین را در قرآن به طور کامل شرح داده است : نطفه را به صورت علقه و علقه را به صورت مضغه (گوشت جویده شده) و مضغه را به صورت استخوانهایی درآوردیمو بر استخوانها گوشت پوشانیدیم سپس آن را آفرینش تازه دادیم پس بزرگ است خدایی که بهترین آفرینندگان است. (1) امروزه با توجه با مشکلات اقتصادی و بالا رفتن هزینه های زندگی و از سوی دیگر کاهش منابع درآمدی خانواده ها، شاهد هستیم که بعضی از زوجین پس ازتشکیل نطفه مبادرت به سقط آن می نمایند. در مواردی نیز در میان زوجهای جوان دیده می شود که سقط جنین به دلایل مشکلات مالی بروز نکرده است بلکه زوجین به دلایلی مانند عدم علاقه به داشتن فرزند و یا ترس از اینکه ورود نوزاد زندگی آنها را از مسیر طبیعی خارج کرده و آنها را از رسیدن به خواسته ها و تفریحاتشان باز می دارد دست به سقط جنین می زنند.
مسأله پذیرش صلح امری بود که پیشوای دوم معصوم، حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام هیچ گریزی از آن نداشت.(1) در مقابل این رفتارِ امام علیه السلام، موضع گیری های متفاوتی به وجود آمد. در این میان عده ای از یارانِ ایشان، او را متهم به کوتاهی در امر خلافت و واگذاری آن به معاویه می کنند. اما شواهد تاریخی گواهی بر بطلان این نظر می دهد. چرا که رفتار امام علیه السلام در برهه های گوناگون زندگی خود، گواه بر شجاعت آن امام همام است.
از سستی مردم تا غربت امیر
شرایط حاکم بر زمان امامت حضرت حسن بی علی علیهما السلام، نشان می دهد که راهی جز پذیرش صلح نبود. حکومت امیرالمومنین علی علیه السلام در رمضان سال 40 به پایان رسید.(2) این حکومت چهار سال و ده ماهه، به سبب اصرار امام علیه السلام در اجرای دستورهای خداوند و احیای سنت های نبوی با مخالفت های زیادی همراه گشت. تا جایی که بخش عمده ای از این دوران به جنگ گذشت. این جنگ های پی در پی و بعضا طولانی، سپاه امام علیه السلام را خسته و فرسوده کرده بود. از طرف دیگر انشقاق در جبهه یاران امام علیه -السلام در ماجرای حکمیت، خود علت دیگری در سستی و تعلل مردم کوفه شد. این کوتاهی مردم کوفه تا آنجا ادامه یافت که امام علی علیه السلام در آخرین روزهای زندگی خود، از خدا می خواهد مردمی بهتر از اینان به او بدهد و حاکمی بدتر از او نصیب این مردم کند. (3)
سلام دوستان وسروران عزیز
به وبلاگ خودتان خوش آمدید امیدوارم لحظات شادی داشته باشید لطفا پس از خواندن و مشاهده هر مطلب نظرات خود را مرقوم فرمایید. متشکرم